فرمانی از مقام مقدس الهی
خطاب به ابراهیم صادر گردید که
خانه کعبه را در سرزمین
زمزم بنا کند. ابراهیم نزد پسر شد و
فرمان
حق را بدو ابلاغ کرد.
پدر و پسر به کار بنایی مشغول شدند و ساختمان
خانه خدا را آغاز کردند.
اسماعیل
سنگ جمع می کرد و به دست پدر می داد و پدر پایه های
کعبه را با دست خود بالا
می برد، تا ساختمان خانه پایان یافت.
ابراهیم
ندا در داد و مردم را برای زیارت
کعبه و طواف آن دعوت
کرد. ندایش در آن کوهستان بپیچید، دیری نپایید که
کعبه زیارتگاه خلق
گردید. در آن کوهستان خشک و سوزان، در سرزمین زمزم،
ابراهیم کعبه را بنا
کرد، سرزمینی که تابش آفتاب سوزان عربستان سنگ ها و
ریگ هایش را گداخته بود و می گداخت و گاه به گاه سیل
های کوهستانی اثری از حیات در آن باقی نمی گذارد.
سرزمین
زمزم، حرم خدا گردید،
همه کس و همه چیز در امان خدا
قرار گرفتند. صید حرم و کندن گیاه حرم، حرام گردید.
اسماعیل
خدمتگزار و کلیددار کعبه
شد و این منصب در میان فرزندانش باقی ماند.
سرزمینی
که خدایش از ازل، مقدس گردانیده بود، بدست
ابراهیم ساخته شد و
بنایی مقدس بپا گردید. بنّا و کارگرش پدر و پسری بودند
که بهترین خلق در زمان
خود بودند. این بنای مقدس، کعبه نامیده شد که
طوافگاه خداپرستان بشود
و چنان شد. دعوت برای زیارت
خانه و طواف آن به وسیله ابراهیم صورت گرفت.
این
دعوت هم چنان زنده است، همه کس را در هر زمان می
خواند، آنکه بتواند، این دعوت را لبیک می گوید و از
سعادت زیارت خانه خدا
برخوردار می شود.
***
بار
دگر، پدر و پسر مورد امتحان
بزرگی از سوی مقام مقدس
حق قرار گرفتند و خوب امتحان دادند. امتحانی که
در تاریخ بشر بی سابقه بود و پس از آن هم نظیری نیافت.
تنها یک بار در حیات بشر چنین حادثه ای رخ داد و بس.
ابراهیم
به یکتا پسرش اسماعیل گفت : «
پسرم در خواب به من فرمان رسیده که تو را قربانی کنم،
نظر تو چیست؟»
جوان
شایسته چنین پاسخ داد: « پدر،
آنچه به تو امر شده اطاعت کن، ان شاءالله مرا شکیبا
خواهی دید.»
این
سخن چنان با آرامش و استحکام
از دهان اسماعیل بیرون آمد که پدر پیر اطمینان حاصل
کرد که پسر تسلیم
است.
پدر
پیر، پسر جوانش را بر پیشانی بر روی زمین خوابانید و
تیغ تیز و برنده ای را در دست گرفت تا فرمان حق را
اجرا نماید که بلافاصله خطاب الهی صادر شد و ابراهیم
را از کشتن اسماعیل بازداشت. خطابی که
قبولی امتحان شاگرد را نزد
استاد بزرگ اعلام می داشت و همراه خطاب، جبرئیل
نازل شد و فدا برای اسماعیل آورد.
خطاب
چنین بود: «ابراهیم رؤیای تو
صادقه بود و خواب تو صحیح.»1
فدا
چه بود؟ قوچ بزرگی که ابراهیم آنرا در کنار خود بدید و
آنرا بجای اسماعیل قربانی کرد.... از آن تاریخ
قربانی کردن انسانها و پسران
بدست پدران از سوی خدای
مهربان، ممنوع گردید،
بدعتی که بشر ایجاد کرده بود و این تحول بزرگ در جامعه
بشریت و خدمت به انسانهای آینده بدست ابراهیم صورت
گرفت و هزاران هزار انسان در طی قرنها از چنین مرگی
رهایی یافتند.
اسماعیل
یکی از خدمت گزاران بشر
است و یادگارهای گرانبها از وی بجا مانده است، از آن
جمله اهلی کردن اسب است
که تا آن زمان هنوز این حیوان نجیب اهلی نشده بود.
اسماعیل اسب را اهلی کرد و بر آن سوار شد.2
اسماعیل در گشت و گذاری که در صحراها و بیابانها داشت
به گله ای از اسب برخورد و این حیوان نجیب را شایسته
استفاده برای بشر دانست و بدین خدمت بزرگ موفق گردید.
ادامه
دارد...
پی
نوشت ها :
1.
سوره مبارکه صافات، آیه105.
2.بحارالانوار،ج12،ص107،
به نقل از شیخ صدوق، علل الشرائع.
نظرات خود را در مورد مطالب گروه برای ما ارسال
فرمائید...
برای ارسال نظرات خود این نوشته را
Reply کنید... |